بي تو اينجا نا تمام افتاده ام
پخته اي بودم که خام افتاده ام
گفته بودي تا که عاقلتر شوم
آه ، مي خواهي مگر کافر شوم
من سري دارم که مي خواهد کمند
حالتي دارم که محتاجم به بند
کاشکي در گردنم زنجير بود
کاشکي دست تو دامنگيربود
من جهان را زير وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام
بیا یار مهربونم
کی میگه بی تو می مونم
بیا یار مهربونم
نمیخام بی تو بمونم
توی این فضای خونه
دل من میشه دیوونه
واست آهنگی می سازم
با یه شعر عاشقونه
بی تو من نفس ندارم
بی تو کار و کس ندارم
بی تو من میشم دیوونه
ای تو بهترین بهونه
از خانه تا مدرسه را دویده بود...
نفس نفس میزد
"آقا اجازه هست؟"
زنگ انشا بود
"عید شما چگونه گذشت؟"
و کیف پسرک پر از فال هایی بود که نخریده بودند...